اولادخواجه احرار
اولادخواجه احرار

اولادخواجه احرار

شخصیتها

بزرگان مااینچنین بودند

امروزروزعیدقربان است یادآن آن سالهابخیر نمازعیدکه تمام میشد مرحوم مولوی خواجه محمدصالح ابدالی به عنوان بزرگ خواجگی بعدازنمازعیدهمه راجمع می کردوخانه به خانه اقوام ازخواف وبرابادمیرفت

همه بدنبال آن مرحوم راه می افتادیم وازهم دیگه تا غروب دیدن می کردیم وناهار هم درخانه هرکس که سرظهرواردمی شدیم آنجا بودیم فقیر وغنی برای آن مرحوم فرقی نمی کرد ازهمه بالب پرخنده دیدن می کردوهمه این بازدید راازته دل پذیرابودند

بااین کارصله رحم بجاآورده می شد وکدورتهاازبین میرفت

امادرنبوداین مرحوم امروزافسوس ............وای کاش...........

جناب آخوندخواجه علیشاه شریفی عارفی گمنام

جناب آخوندخواجه علیشاه شریفی فرزندمرحوم خواجه ولی که نسب به فرزندبزرگ شیخ صوفی یعنی شیخ صفاالدین میبردعارفی بودگمنام ازاولادشیخ صوفی که عمرخودرادربرآبادسپری کردوکسی اورانشناخت

حاصل عمراودفتراشعاراوست که بیش ازسی هزاربیت داردوهنوزبه چاب نرسیده است بیشترموضوع اشعاروی درباب عشق وعرفان است ایشان خادم مزارشیخ مجدالدین وصدرالدین محمدبودند که همیشه پرچم سبزی برروی بام خانه این مزارمی افراشت

ایشان حدوداپانزده سال پیش دارفانی راوداع گفتنددرزیرغزلی ازایشان رادرباب عشق به خدامی خوانیم:

هرتنک ظرف ای برادردرخوراین جام نیست

قابل این می به جز ازرنددردآشام نیست

کی بردزاهدبسوی حق ره ازدیرمغان

که این طریق راه خاصان راه عام نیست

کی رسدهرکس به سرعشق محبوب ازل

واصلان رادردوعالم بیشتردوگام نیست

آرزوی وصل داردندکل ایشان سر به سر

لیک هرناقابل مقبول این انعام نیست

نیستی وعجزدربازارعشق حق خرند

خودفروشان رابه غیرازتشنگی درکام نیست

آن که داردصدق واخلاص وتوکل بایقین

گویمت درآرزووقیدصبح وشام نیست

درمقام اولم وعمرآخرشدهنوز

ظاهراآغازراه عشق راانجام نیست

یارنزدیک وفکندیم تیرفکرت رابعید

سخن اقرب هرکسی راراه نافرجام نیست

قول قرآن سخن اقرب گفته من حبل الورید

اهل غفلت راحضوروبهره زین انعام نیست

درغم وشادی به ماآن یارغایب همدم است

رازمحنتهای ماراحاجت پیغام نیست

هرکه سودای وصال اوندارددرجهان

ازسوادالوجه فی الدارین اوراکام نیست

درمحبت کام دل روشن دلی خواهی اگر

جزحضوردل توراخودمرحم ایام نیست

پیش کرکس قصه سیمرغ راای جان مخوان

زانکه چون شهبازعشق آ ن مرغ وحشی رام نیست

آری دام ودانه دنیابهره ناقابل است

عاقلان راخودعجب یا غره درکام نیست

چون علیشاه ازیقین درعشق حق باشدفنا

گومحبان رابه جزدرعشق حق آرام نیست

ای غزل رامرحوم ساعت پنج وسی دقیقه بعدازظهردرششم آذرماه هزاروسیدوشصت وچهارشمسی که به دیدنشان درخانه شان رفته بودم برایم سرودندوانش شاد