اولادخواجه احرار
اولادخواجه احرار

اولادخواجه احرار

شخصیتها

((زوربازو چاره این گرگ نیست))


گفت دانایی که گرگی خیره سر

هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روزوشب مابین این انسان و گرگ

زوربازو چاره این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست؟

ای بسا انسان رنجورپریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

وی بسازورآفرین مرددلیر

هست در چنگال گرگ خوداسیر

هرکه گرگش رادراندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک

وآن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند

درجوانی جان گرگت را بگیر

وای اگراین گرگ گردد با تو پیر

روزپیری گرکه باشی همچوشیر

ناتوانی درمصاف گرگ پیر

مردمان گریکدگررامی درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند

این که انسا ن هست این سان دردمند

گرگ ها فرمانروایی می کنند

وآن ستمکاران که با هم محرم اند

گرگ هاشان آشنایان هم اند

گرگ ها همراه و انسان ها غریب


فریدون مشیری

زندگی

زندگی کنید برای رویاهایی که منتظر حقیقی شدن به دست شما هستند.
کافی است لحظات گذشته را رها کرده و برای ثانیه های آینده زندگی کنید. چون رویاهایتان آنجاست و شما فقط و فقط یکبار فرصت زندگی کردن دارید.

قرب الهی


 

ما اگر می خواهیم به خداوند نزدیک شویم بایدصفات اوراپیداکنیم،خداجایی نیست که آدم یواش یواش وسانت سانت به اونزدیک شودبلکه خداونداوصافی داردوهرچه به آن اوصاف نزدیک شویدبه او نزدیک شدید

تمدن،

تمدن، تنها زاییده اقتصاد برتر نیست، در هنر و ادب و اخلاق هم باید متمدن بود و برتری داشت "  .  لویی پاستور

سقراط حکیم

داستان : روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.

علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.

آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟

مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،‌آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست ؟

بیماری فکری و روان نامش “غفلت” است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.

بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.